Skip to main content

Featured Post

My cookbook: "Tehran to New York"

On the Norouz day of 2020 spring, I finally published my book. The manuscript is titled: "Tehran to New York: A culinary bridge between Persian and Western cultures" and aims at presenting a unique blend of classic and contemporary Persian recipes, as well as samples of Western-style cuisine, offered in a Persian context. It is important to build bridges between cultures, and not walls. This book aims at constructing a bridge between the Persian and Western cultures. The book may be ordered here: https://www.amazon.com/Tehran-New-York-culinary-cultures-ebook/dp/B0861H47GS/ref=sr_1_1?dchild=1&keywords=tehran+to+new+york&qid=1584810930&sr=8-1  

خورش قیمه بادمجان مدرن

خورش قیمه بادمجان مدرن

بعد از خورش کدوی مدرن و خورش گل کلم مدرن، قرعه کار به نام خورش بادمجان مدرن خورد . مدتی بود دنبال غوره تازه بودم. آخه غوره تازه اگه درست پخته بشه ، رنگ سبز جالبی توی غذا درست می کنه. غوره گیر نمی یومد و این غذا به آینده دور موکول  می شد. تا اینکه توی مغازه هندی چشمم به لپه سبز افتاد. خودش بود ! به سرعت پلن رو عوض کردم و تصمیم گرفتم که به جای غوره از آب غوره و به جای لپه زرد از لپه سبز استفاده کنم . آری! لپه سبز خریدم و سوار بر خر مراد مغازه هندی رو ترک کردم   
 اگر خارج از ایران هستید و آب غوره گیرتون نمی یاد دو تا راه بیشتر ندارید؛ یا زار زار به یاد شیراز و آب غوره های دلنشینش گریه کنید یا اون رو آن لاین بخرید. من راه دوم رو برگزیدم
  




 محموله آب غوره رسید 


اما قبل از شروع  آشپزی، خبری به دستم رسید که مجبورم کرد بر خلاف میل باطنی برم سراغ جعبه سیاه خاطراتم و وراجی کنم . 
هیچ ربطی هم به آشپزی نداره

****************************   این قسمت روی اعصابه، اعصابش رو ندارید  ، بی خیال خوندنش بشید**********

محرمانه؛ تهران 
خبر: ۱۵ تیر ۹۰ .عاشقی روی پل مدریت معشوقه خود رو با پنجاه ضربه چاقو کشت . سه ضربه اول از پشت و در غافلگیری نواخته شد. دلیل این حرکت، شنیدن جواب رد از معشوقه بود. سیب زمینی های موجود در صحنه اقدام به فیلمبرداری از صحنه، شکستن تخمه و تماشای ما وقع کردن .
تفسیر : داستان های عشقی زیادی شنیده بودم، ولی این یکی واقعا نوبر بود. عشق اینجوری نه دیده نه شنیده بودم . این نشانه ای از یه جامعه در حال سقوط از نظر اخلاقه . شما هم اگر دختر هستید، مواظب باشید به عاشق های موجود جواب رد ندید . با این روند موجود، فکر کنم عاشق، شما رو با آر پی جی هفت مورد اصابت قرار بده یا پل مدریت رو در حالی که شما در حال گذرید با تی ان تی منفجر کنه . عشق باید آتشین باشه دیگه

 محرمانه؛ اسکل تپه
اسکل تپه کجاست ؟
اسکل تپه لزوما یک شهر روی تپه نیست . اسکل تپه اونجاییه که دخترها و پسرها از پنجاه متری و تنها از طریق نگاه عاشق هم می شن بدون اینکه یه کلمه با هم حرف زده باشن . اصلا مگه می شه یه دختر رو فقط با نگاه شناخت . شاید از نظر فیزیکی معیوب بود . شاید کچل بود شما که بدون روسری ندیدیدش. اگه شانس آوردید و کچل نبود، اون وقت از کجا می دونید خلق و خوی اون دختر، مورد علاقه شماست . شاید خسیس بود (من از آدم خسیس متنفرم ). خسیس ها که قیافه تیپیکالی ندارن و به طرز موذیانه ای در جامعه پخش هستن . اهالی اسکل تپه اینجوری عاشق می شن و اون جوری فارغ!

 محرمانه؛ ممالک محروسه :
در زمان دانشجویی دوزل ، دختری به نام خانم ب هم در صحنه علم آموزی موجود بود . دوزل در اون زمان لر ساده دلی(دوزل لرزاده مقیم مرکز بود) بیش نبود . تنها دختر هایی که در طول زندگی دیده بود مادر و خواهرش بودن که به طور دائم در محیط حاضر بودن و دخترخاله هایی که به طور فصلی از محیط بازدید می کردن . گناه دوزل این بود که در زمان بد، درمکان بد به دنیا اومده بود . اگه زمان میلاد بیست سال پس و پیش و یا مکان میلاد بیست سانت پس و پیش (روی کره جغرافیای سایز متوسط. اگه کره خیلی بزرگ باشه ممکنه مکان میلاد بشه بصره یا لاهور و اون هم خر نر می خواهد و باقالی کهن  ) بود مشکلی نبود. ولی متاسفانه مکان و زمان میلاد در همون نقطه صفر بود و کاری از دوزل ساخته نبود . در نتیجه با این بک گراند درخشان، دوزل با خانم ب روبرو شد و یک دل نه و صد دل عاشق خانم ب شد. چرا ؟ چون خانم ب یک جور خاصی به دوزل نگاه می کرد که بقیه دخترها نمی کردن. هرچی همه می گفتن نگاه که دلیل نمی شه، دوزل اون ها رو به این شعر گوگوش حواله می داد : از اندوه تو و چشم تو پیداست ، که از ایل و تبار عاشقایی   
<این قسمت جعبه سیاه سوخته، اطلاعات این قسمت قابل دسترسی نیست >

یک روز دوست دوزل آقای ن به دوزل زنگ زد و گفت که خانم ب داره ازدواج می کنه. دوزل در جواب گفت که محاله! چون خانم ب یه طور خاصی به اون نگاه می کنه . از آقای ن اصرار و از دوزل انکار. در نتیجه قرار شد آقای ن و دوزل برن سر کوچه خانم ب سر و گوشی آب بدن. و اینک ادامه داستان از زبان دوزل:
   با آقای ن رفتیم سر کوچه خانم ب . ته کوچه و در حوالی جایی که خونه خانم ب بود، ازدحامی غیر عادی بود مثل یک عروسی . در این لحظه به آقای ن گفتم شاید خواهر خانم ب داره ازدواج می کنه . آخه اون بزرگتره و خانواده خانم ب هم سنتی . اول باید خواهر خانم ب بره خونه بخت و گرنه سنت به هم می خوره. در نتیجه با ن به عمق کوچه نفوذ کردیم . جلوی خونه خانم ب یه ماشین عروس بود و خواهر خانم ب در حال حرکت موزون دور ماشین. خانم ب هم لباس عروس داشت و داخل ماشین . ماشین گازی بداد و از بغل ما رد شد . در این لحظه چشم خانم ب به چشم من افتاد و یکی از همون نگاه ها کرد . به ن گفتم دیدی چه جوری نگاه کرد؟ گفت نه حواسم به ماشین عروس بود ! عجب بنزی بود! چه قالپاق های خفنی(در اون زمان، واژه خفن تازه اختراع شده بود و به کار بردن اون کلاس خاص خود رو داشت ) داشت.
اون آخرین دیدار من تا این لحظه با خانم ب بود . نه خانم ب رو کشتم و نه اسید بهش پاشیدم . آقای ن گفت نمی خوای خودکشی کنی ؟ گفتم نه! شاید خانم ب طلاق گرفت چون از توی ماشین یه جور خاصی نگاه می کرد . گفت: از رو برو دیگه !   

محرمانه؛ فلوریدا 
هشت نه سال از اون زمان گذشته . چند ماه پیش آقای نون عکسی از پروفایل فیس بوک شوهر خانم ب برام فرستاد . خانم ب و شوهر در مرکز و دو تا بچه( یک نوزاد کچل و دیگری یکی دوساله و نیمه کچل) هم در طرفین . بدترین کابوس من این بود که جای شوهر خانم ب در اون عکس بودم. اگر هم روزی دو تا بچه و یک زن داشتم ، در موقعیت کول تری عکس می گیرم نه به این ضایعی ! خانم ب هم شکسته شده بود و داف(این لغت اون زمون ها هنوز اختراع نشده بود ولی همه قراین نشون می ده که اگر این لغت در اون زمون ها مورد استفاده بود خانم ب رو هم پوشش می داد ) سابق نبود.آری! خانم ب تبدیل به ماشین جوجه کشی شده بود.  در نهایت؛ اگه خانم ب رو کشته بودم از دیدن این صحنه محروم بودم چون به عنوان مفسد في الأرض به دار مجازات آویخته شده بودم

 ****ازاین قسمت به بعد دیگه روی اعصابه نیست ، می تونید بخونید ***************************************   





مواد لازم :
یک دوم پیمانه لپه
نیم کیلو گوشت دنده یا گردن گوساله
آرد و نمک و فلفل به میزان لازم
سه عدد پیاز کوچک
یک قاشق غذاخوری شکر قهوه ای
یک عدد بادمجان بزرگ
یک عدد گوجه رسیده بزرگ
یک قاشق غذاخوری رب گوجه
یک دوم پیمانه آب
یک پیمانه استاک مرغ
یک قاشق غذاخوری محلول غلیظ زعفران
 دو قاشق غذاخوری آب غوره   









لپه رو تفت بدید ، نمک و فلفل بزنید 
کمی آب اضافه کنید و درش رو بندید تا کاملا بپزه 
مواد رو آماده کنید . ته بادمجان رو که تخم داره، ریز خرد کنید و سر اون رو حلقوی ببرید 
هیچ گوشتی مثل دنده برای خورش خوب نیست. پر از لایه های چربیه 
مثل این پست، گوشت رو به آرد ، نمک و فلفل آغشته کنید 


و گوشت رو طلایی کنید 
اون رو به همراه استاک قوه ای به ظرفی که می خواید توش گوشت رو بپزید منتقل کنید 
توی همون تابه پیاز رو سرخ کنید، نمک و فلفل بزنید . وقتی پیاز سرخ شد ، شکر رو هم اضافه کنید . اگر از این پست اویادتون باشه ، کلید طعم بادمجون دست شکره 


برای طعم بهتر، چند قطره ایی از آب غوره هم اضافه کنید . بادمجان ریز خرد شده رو هم اضافه کنید 
وقتی بادمجان نرم شد، اون رو هم به ظرف حاوی گوشت اضافه کنید 
توی همون تابه، رب رو تفتی بدید و گوجه رو اضافه کنید 


کمی آب به گوجه اضافه کنید و بزارید تا همه طعم ها مخلوط شن 
گوجه رو هم به ظرف اضافه کنید . یادمون باشه برای بریزینگ موفق ، کمی از سطح گوشت باید بالای سطح مایع باشه 
یک تکه کاغذ روغنی رو به این صورت ببرید 


اون رو چهار تا کنید و نوک اون رو ببرید 
اون رو کاملا روی سطح گوشت پهن کنید 


من اون رو به مدت یک شب و با درجه کم آرام پز بریز کردم . شما می تونید این کار رو در فر انجام بدید یا توی دیگ و با حرارت فوق ملایم 
مایع حاصل از آرام پز رو صاف کردم 
و اون رو اون قدر حرارت دادم تا غلیظ شد 
بادمجان رو نمک زدم تا تلخیش در بیاد 


اون رو توی روغن سرخ کردم 


روغن اضافی رو با دستمال گرفتم 
لپه ، بادمجان ، استاک مرغ ، زعفرون و آب غوره رو داخل ظرفی ریختم و روی حرارت گذاشتم 
وقتی که بادمجان کاملا پخت و آب ظرف غلیظ شد . آماده است 
گوشت رو با مایع قرمز و بادمجان رو با مایع زرد در یک ظرف سرو کردم 

Comments

Maral said…
نگاهو شدیداً هستم..........
noushin said…
ghazaye khubie vali khoreshte bademjone tehrooni in shekli nist
noushin said…
This comment has been removed by the author.