My cookbook: "Tehran to New York"
On the Norouz day of 2020 spring, I finally published my book. The manuscript is titled: "Tehran to New York: A culinary bridge between Persian and Western cultures" and aims at presenting a unique blend of classic and contemporary Persian recipes, as well as samples of Western-style cuisine, offered in a Persian context. It is important to build bridges between cultures, and not walls. This book aims at constructing a bridge between the Persian and Western cultures. The book may be ordered here: https://www.amazon.com/Tehran-New-York-culinary-cultures-ebook/dp/B0861H47GS/ref=sr_1_1?dchild=1&keywords=tehran+to+new+york&qid=1584810930&sr=8-1
Comments
کافهتون همیشه بهراه باشه و جایی برای دورهم جمع شدن آدما.
ذوقتون سرشار و دمتون هم گرم (:
سال خوبی داشته باشی :)
میخواستم خواهش کنم دستور تهیه دنده کباب کرمانشاه رو بذاری اگه میشه. رو نت هست ولی دقیق (و البته نحوه دقیق بریدن و آماده کردن گوشت) نیست
اگه بذاری عالی میشه
امضا: یه خواننده قدیمی
آرزومند سالی پر از خوشی و برکت برایتان آرزومندم
هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز
آرزومند سالی پر از خوشی و برکت برایتان آرزومندم
هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز
حافظا هرگز نبودم جز که غمخوار شما
آهت همچو مه شده بر سر چو آوار شما
گر نمی بینی مرا تاران تو مه از پیش چشم
تا ببینی پیش خود یار پریوار شما
خاطرت مجموع اگر شد همچو در بر رشته ای
زلف ما بندی شده بر در شهوار شما
جان چه بر لب آید و گر باز گردد از لبت
مرکب جانت منم چون اسب رهوار شما
دامنم چون بگذرم بر خاک و خون کشتگان
مرده را زنده کند گردد مسیحوار شما
آگهم از دل خرابی بهتر از آن همه دوست
پیش خورشیدی چه گوید شمع و انوار شما
آنکه جوید عافیت کاسب بود نه پاکباز
نوش می از چشم ساقی هست سزاوار شما
بخت خواب آلود تو آنگه بشد بیدار که
چشم تو رویی بدید دیگر بتان خوار شما
جام تو پر باشد از می دم بدم
بین دو چشمم را مگو خالیست به ادوار شما
لعل لب شکر فشاند گر که برق خواهشی
لال گرداند زبان و دیده رخشان از انوار شما
گوی سر افکن به پای عشق و کن سرور دلت
تا شود غمها تمام و جمله دشوار شما
:-)
خسته ام از پخت و پز آیا کسی یاری کند
دیگ و بشقاب ام پر از سبزی پلو ماهی کند
بنده بنشینم نظاره گر شوم بر کار وی
دست او سوزد و او جیغ زند و زاری کند
با دو صد مکر و ریا و آخ و آخ گویم به وی
آه عزیزم آب سرد بر سوخته اعجازی کند
سینه را پر کنم از بوی خوش سبزی پلو
بدمم تا که فوتم با او غمخواری کند
قصه ای گویم از آنگاه که انگشتم سوخت
بی حضور نازنینی که فوتی باری کند
لحظه ای خیره شوم به خیار روی میز
پرسمش دانی خیار بر سوخته تریاقی کند
رو درست کن سالاد و بگذار پوست خیار
روی دستت تا که آرام اش در آنی کند
از سر لطف و محبت تابه را روی اجاق
بگذارم تا بیاموزد که او هم بایدش کاری کند
بنشینم به تماشا و شوم غرق سرور
روغن داغی که ماهی را طلایی می کند
بشنوم جز و ولز ماهی و دل از خوشی
برود تا عرش و با حوری وشی حالی کند
بر سر میز غذا مفتون بو و رنگ ها
طعم دست پختش لبانم غنچه ای گاهی کند
طعم آماده خوری می طلبد ذائقه ام
بنده ام بر آن نگاری کین نکو کاری کند
امیدوارم سال خوبی باشه واسه همه دوستان و این کافه صمیمی که همیشه لذت بردم از پست هاش
به خورد و خوراک خود و دیگران احترام بگذاریم :)
کافه تون همیشه سبز...