چون حواستون به عید هست و وقعی به بلاگ من نمی نهید، من یه پست
سریع، کوتاه و بهاری رو تقدیم به خودم و اون
سه چهار دلاور حاضر در صحنه می کنم. در این پست و در امتداد تم غذاهای سبزرنگ، برگ سیر رو پوره نموده
و نامبرده رو با ماست مخلوط و ماحصل رو داخل کیسه آویزون می کنم. یه ماست کیسه
خوشرنگ و خوشمزه و به خصوص مناسب برای جایگزین کردن موسیر در صورت عدم
دسترسی.
مواد لازم:
یک کیلو ماست با چربی معمولی
نمک به میزان لازم
|
برگ سیر رو با آب پوره کنید. نگران آب افزوده
نباشید چون آب اضافی از فیلتر عبور خواهد کرد.
|
|
مایه رو خوب هم بزنید و یک شب با سر بسته در
یخچال قرار بدید تا طعم تند سیر ملایم بشه.
|
|
اگر از خودآموز به
خاطر بیارید، من ماست رو در فیل-تر قهوه قرار می دادم تا غلیظ بشه. در این پست هم
همین کار رو کردم ولی چون می خواستم ماستم ترش بشه، اون رو خارج از یخچال و به مدت
یک شب قرار دادم.
|
|
چون می خواستم ماستم بافتی شبیه به پنیر نرم
داشته باشه و فیل-تر حق مطلب رو ادا نمی کرد، شب بعد اون رو به کمک حوله، کش و
گیره کاغذ آویختم. هر چی ماست رو بیشتر در دمای محیط قرار بدید ترش تر و هر چی بیشتر کیسه کنید، غلیظ تر می شه(نعره زنی نغز مریدان
از این جمله حکیمانه شیخ، دریدن خشتک بر تن یکدیگر و فرار به بیابان های سوق الجیشی
اطراف خانقاه).
|
|
مزه سیر این ماست خیلی ملایم هست و اگر ماست رو
سیرانه تر می پسندید، میزان سیر دستور رو دوبل کنید. با یه بربری دارای خشخاش دوبل (بلکه هم سوبل و یا حتی چوبل)
زدم تو رگ. در صورت صرف وقت، یه نون و ماست خوب از هزاران غذای گوشتی بهتر هست(نعره
زنی نغز مریدان از این جمله حکیمانه شیخ، دریدن خشتک بر تن شیخ و فرار به خیابان
های سوق الجیشی اطراف خانقاه).
|
Comments
من این پست را در حال نوشیدن قهوه تلخ صبحگاهی رویت نمودم، من البته شیخ نبوده و نخواهم بود لذا فکر کردم چرا این شیخ اعظم ما را با دستور قهوه ترکی سر فراز ننموده تا حالا؟ مریدان شما به هر حال سر به کوه خواهند گذشت، قهوه تلخ هم در کوه بسیار میچسبد (کجا نمیچسبد؟). منظور من ولی نه هرآب زیپوی با نام قهوه هست
درود و سپاس
شیخ ما باز کراماتش عیان کرد
ژاکت ها چون ژیله نیم از میان کرد
دریدند جامه ها بر تن مریدان
ز نعره شان فرار شیر ژیان کرد
دل حاضر مریدان را بکرد شاد
کمی هم نق نثارغایبان کرد
برای غایبان آس ها نگه داشت
یه دو لو هدیه به دلاوران کرد
با صافی کاغذی گیره و حوله
ماستی سفت چون پنیرهای لیقوان کرد
فزود ترشی به ماست با حکمت خویش
ز علم کیمیا شرحی بیان کرد
پوره کرد برگهای سیر را با آب
به جسم ماست روح سیر را روان کرد
تجلی کرد رخ اش بر فنجونی که
آب ماست و سیراش چکه در آن کرد
زبان شیخ برفنجون بود سرخ
ولی سبز برگ سیر اهدا جان کرد
باید صبور بود و منتظر فرستی که بنده با یه دستور خوب برای قهوه مواجه بشم
یا بخرید یا بکارید
شعر بسیاری خوبی بود . در ضمن دلاور آنست که با دو لو آس رقیبان رو ببره
پیش دو لویش مجال آس حکم و شاه نیست
بی آس و بی دو لو هم هر کس مرید وی شود
آس حکمت را بیابد و دگر گمراه نیست