My cookbook: "Tehran to New York"
On the Norouz day of 2020 spring, I finally published my book. The manuscript is titled: "Tehran to New York: A culinary bridge between Persian and Western cultures" and aims at presenting a unique blend of classic and contemporary Persian recipes, as well as samples of Western-style cuisine, offered in a Persian context. It is important to build bridges between cultures, and not walls. This book aims at constructing a bridge between the Persian and Western cultures. The book may be ordered here: https://www.amazon.com/Tehran-New-York-culinary-cultures-ebook/dp/B0861H47GS/ref=sr_1_1?dchild=1&keywords=tehran+to+new+york&qid=1584810930&sr=8-1
Comments
برنامه زندگی من در سال گذشته به نحوی تغییر کرد که فقط دو روز از هفته می تونم آشپزی کنم. معمولا یکی از این دو روز پاستا تنوری با تن ماهی درست می کنم و روز دوم خوراک عدس و لوبیا سبز (هر بار با یک منبع گوشتی متفاوت). در این مدت، روش نیک و حتی سلیقه و شوخی های شما جزیی از آشپزی و آشپزخانه ی ما شده.ا
براتون سال جدیدی بهتر از تمام سال های قبلی آرزو می کنم.ا
با تشکر از لطف شما . تقرب به موسیقی مثل هر مودی بالا و پایین داره و اون پاراگراف احتمالا به یه دوره خاص پس از سفر به امریکا و به دلیل گرفتاری بنده اشاره داشت. به هر حال جمله مربوط به شش سال پیش بود و بنده اصولا حال و هوای نگارش اون رو به یاد نمی یارم. به دلیل در هم ریختگی فرمت ، ترتیب کلمات جمله هم عوض شده بود و بر آشفتگی افزوده بود و بدین وسیله اصلاح شد. ممنون از یاداوری. خاطرات ام تی وی سال های دور به این آسونی ها قبل کتمان نیستن
خیلی خوب بود و به یادموندنی بود
اميدوارم سال خوبى بيش رو داشته باشين
:) حدیث ۲۰۱۶
زنده در رفتم ز سالی که گذشت
سایه ای با داس مهمانم بگشت
سایه ای تیره چون چالی سیاه
داسش همچو پشت ابری ماه وشت
دست و پای خود نکردم گم ولی
لاف اکنون میزنم کز سر گذشت
چشمم از وحشت ز حدقه زد برون
شاهدی دارم گرت باور نگشت
لکه ای زآن شب بجا مانده هنوز
گرچه خیساندم شلوارم به تشت
داس را نزدیک می کرد و دور
غرق لذت می شد از ترسم پلشت
ناگهان دریافتم مومن شدم
از لبانم قل اعوذ میکرد نشت
عقلم از وحشت چو دریایی شکافت
موسیی با لوح از آنجا میگذشت
عیسیی با پنج نان اطعام کرد
پنجهزار وامانده و بی نا به دشت
تکه ای نان شد نصیب هر کدام
جمله خوردند نان باقی بیش گشت
بحر ایمان ام چنان ژرفا گرفت
یونس اندر کام ماهی در دلم تواب گشت
آمد از آتشکده زرتشت با ریش سفید
زیر تیغ سایه ای از بر بخواندم کل یشت
هرچه گفتند تبتی ها در کتاب مردگان
از ضمیر ناخودآگاهم در آنی گذشت
داس بران اجل ناگه سیه چون سایه شد
تیغ نور بین پرده ناگهان خاموش گشت