در این دوشنبه بدون گوشت،
یه کته با پروفایل طعم خاورمیانه ای داریم. به میمنت این نخود پلو یه بزم گیاهی با
بادمجون و گوجه تنوری هم راه انداختم. منبع الهام هم یه رستوران خاورمیانه ای در
منهتن بود که غذاهایی به سبک عکس زیر سرو
می کنه. البته اینی که می بینید، چیکن شاورما
بود که در شبی تار، توسط دوزل نامی به طرز مظلومانه ای خفه شد. منوی رستوران فوق
الذکر شامل غذاهایی مثل این ولی با پروتئین های متفاوت هست. ورژن سالمون اون هم عالی
هست و ورژن گیاهی گل کلم تنوری
داره. اینجا بنده ورژن گیاهی رو بادمجون تنوری، سالاد شیرازی و حمص هوا کردم
و نتیجه عالی و کاملا ارضاء کننده بود و فقدان گوشت احساس نشد.
مواد لازم:
چهار قاشق غذاخوری روغن زیتون
یک دوم قاشق چای خوری فلفل بهار
یک چهارم قاشق چای زرد چوبه
دو پیمانه برنج
چهار پیمانه آب
یک پیمانه نخود پخته
|
روغن رو در دیگ مورد نظر داغ کنید و ادویه ها
رو در اون تفت بدید. سپس برنج، آب و نخود پخته رو اضافه و برنج رو کته ای کنید.
|
|
در حین دم شدن برنج، بادمجون ها رو به سکه های به
ضخامت یک سانت برش بزنید. به اون ها نمک، فلفل و کمی از روغن حامل گوجه خشک در
روغن بمالید و در فر با حرارت زیاد به مدت بیست دقیقه تنوری کنید. من کمی گوجه و
یک فروند هالوپینیو هم زدم تنگ کار.
|
روز بعد با بادمجون زیاد اومده ساندویچ کوبایی مشاهده شونده در فرتور زیرین و شامل
پنیر بز (بز چیز ) و بادمجون رو هوا کردم.
این هم دستور اون در صورت علاقه مندی:
مواد لازم:
یک عدد بادمجان قلمی متوسط ، حلقه ای درشت خرد
شده
یک دوم قاشق چای خوری پودر سیر
پنجاه گرم خرده گردو
صد گرم پنیر بز
یک دوم قاشق چای خوری باسیل خشک
دو عدد نان ساندویچی پهن
|
گردو رو بو بدید و با پنیر، پودر سیر، فیله گوجه خشک و باسیل
مخلوط کنید. این مایه رو کف نون پهن کنید و سپس بادمجون ها رو روی اون قرار بدید و
سپس کوبایی رو تحت فشار پرس و گریل کنید.
|
Comments
dasture file minion mikham baraye pokht too resturan yani amade sazi ghablesh firiz kardan baz kardane yakh ba macro va pokhtesh ruye giril dasture farsie khub peida nakrdam .
ز دست رفتم روانم پاک گشته ست
به"بز چیز"خندیدم چون"کینگ" که مست ست
کدوم کینگ؟ همونی که بعضی وقتا
حوالی "های بریج" بطری بدست ست
میخونه "بوم بوم" ه "جان لی هوکر"
گاهی خندون گاهی چشمش پر اشک ست
ستبر و قد بلنده چون ستونی
"بی بی کینگ" پیش او همقد بچه ست
دلش اما کوچیک چون قلب گنجشک
صداش شیون قلبهای شکسته ست
می پوشه پالتویی همرنگ زیتون
شاید از چنگ جنگی زنده رسته ست
پوتین اش طوسی رنگ بوده زمانی
دور ساق یه لنگه ش سیم بسته ست
یه گاری داره که کالسکه بوده
یه دسته ش تکیه میده وقتی خسته ست
دسته کالسکه اش رنگ لباشه
انگار بر برگ گل دوده نشسته ست
ریشش بور و سبیلش چون توتونه
رخش پر نور تر از هرچه وارسته ست
چشاش شاید یه وقتی میشی بوده
حالا هستی پیشش گلمیخ به تخته ست
گمانم باشه از اوتاد عالم
با اون هیکل گنده چون فرشته ست
پاهاش روی زمین نیست روی عرشه
حضیض و اوج را تنهایی گشته ست
حدیث "کینگ"چه ربطش به بادمجون؟
نگفتم که روانم پاک گشته ست ؟
شعری زیبا و کمی هم البته سو رئال بود
رستوران داری پرریسک ترین کسب و کار موجود با نرخ شکست بالای ۹۰ درصد هست . اگر
واقعا هیچ ایده خاصی حتی برای منوی رستوران مورد نظر ندارید بهتر هست اصلا وارد این قضیه نشید. اداره یه رستوران موفق از بیرون کار آسون و پر درآمدی می یاد ولی در عمل مثل بازکردن دروازه جهنم به روی خودتون هست
http://www.shamshiricafe.com/2011/04/blog-post_12.html
من برای خود شما می گم و گرنه اصلا برای من مهم نیست که ایده هام مورد استفاده قرار بگیره . خیلی از ایده های ناب من رو الان ملت دارن به اسم خودشون می پزن یا چاپ می کنن(رجوع کنید به ایده ترشی سیر هفت سال در چل روز و سرچی در اینترنت بزنید؛ می بینید که ایده اصلی که مال بنده بود مدفون شده و خروارها دستور مشابه دقیقا بر اون اساس موجود هست) البته این بی اخلاقی ها برای من مهم نیستن و مهم این هست که بنده تاثیر خودم رو گذشته ام . اگر هم علاقه داشتید برای شما منویی به رایگان درست می کنم و نیازی هم به اسم بردن از من نیست. ولی بازهم تاکید می کنم که دارید با دم شیر بازی می کنید و اکیدا توصیه می کنم که صبر و تمرین رو سرلوحه قرار بدید
ممنون از نظر لطفتون!
: ) کدوم کامنتم سورئال نبوده؟ اطمینان دارم که حافظ هم دوش ندیده که ملائک در میخانه زدند.
به بهانه اشاره به دو عزیز دنیای موسیقی در کامنت قبلیم, ترانه ای از زنده یاد "گری مور" تقدیم به شما و سایر دوستان:
https://www.youtube.com/watch?v=4O_YMLDvvnw
با ایمل با من در تماس باشد
این شعر آخری فضای سورئال تری داشت و طبق اصل "قدر زر زرگر شناسد قدر سورئال دوزلی" بسیار پاس داشته شد . در ضمن در این پست برای دلبری از شما یه هالوپنییو زدم تنگ کار و شما شوربخاتنه وقعی نهادید . ممنون از نوای ملکوتی گیتار گری مور من رو برد به روزگار جوونی
حالا که سرنخ دادید متوجه منبع "کینگ" داستان شما شدم .
:)
الا ای خالق نخود پلویی
که افزودی به آن هالوپینیویی
شدم مرهون آن عشوه تندت
فراموش شد بگم جلو جلویی
وگر نه موشکم هالوپینیو بود
شدم شلیک به "های بریج" یهویی
تشکر و سپاس, مرسی فراوان
قدش چون سرو ناز و من چو جویی
در عنفوان کودکی اولین سفر خارج که ما رو بردن به استانبول بود. اون زمان من در بازار استانبول میدیدم که چرخدستیهایی رد میشدن که داخلشون نخودپلو ریخته بودن و میفروختن. بنده با اون عقل ناقص زمان کودکی و با توجه به اینکه از پایین به محتوای این چرخدستیها نگاه میکردم و درست نمیدیدم، به این نتیجه رسیده بودم که اینها فندق هستن که با پلو مخلوط شدن و در ذهنم غذایی به اسم فندقپلو درست کردم. منتها چون غذا خریدن از دستفروشها به شدت نکوهیده بود بنده امکان مزه کردن فندقپلوی مذکور رو نداشتم. ولی تا سالیان نوجوانی بارها به روشهای مختلف برای خودم فندقپلو درست میکردم و میخوردم. این گذشت تا چند سال پیش با گروهی از دوستان و خانواده قرار گذاشتیم که در استانبول دور هم جمع بشیم. من در بازار با یکی از این گاریها مجددن روبرو شدم و ظاهرن قیافهم در حد دیدن هیولا حیرت زده بوده در اون لحظه. این دیدار با فندقپلو از زاویهای متفاوت و کشف اینکه فندقها در واقع نخود بودن از ماندگارترین خاطرات بنده هست. از ته قلب حس میکردم بهم سالهای طولانی خیانت شده و تاروپود وجودم در آتش خشم میسوخت.
این پست شما خاطرهم رو برام زنده کرد.
جسارت مزاحمت بنده رو ببخشید لطفا!
اگه از طعم فندق پلوهاتون راضی بودین , امکان داره با به اشتراک گذاری روش تهیه اش بنده رو بیش از پیش مرهون بهرمندی از تجاربتون کنید؟
پیشاپیش سپاسگزارم!
(یه بار هم با نخودفرنگی دستور مشابهی رو امتحان کردم و خوشمزه بود.)
برای دسر هم فرنی موزی درست کردم با آرد برنجی که از روش مهناز خانم تهیه شده بود.
خوب کافهای درست کردین دوزلخان!
خوب در بچگی که اجازه آشپزی نداشتم فندق پلو محدود میشد به ریختن فندق خورد شده لای پلوی خودم و برادرم. این پلو و فندق رو با این توجیه که غذای خارجی هست و حتمن باید با چوب خورده بشه، به وسیلهی دو تا چوب کباب چوبی که مثل چاپ استیک دست میگرفتیم، میخوردیم. در نوجوانی غذایی درست کردم مثل یک قیمه پلوی خیلی کم ملات که به جای لپه، فندق خرد شده داخلش ریختم. چیز جالبی هم نشد راستش که بهت پیشنهاد بدم. هم مزهی فندق پخته شده توی آب گوشت و رب گوجه زیاد جالب نیست و هم زیر دندون اومدن فندقها لابهلای پلو. اینه که بهت پیشنهاد نمیکنم رسپیهای من رو امتحان کنی.
خیلی ممنون بابت توضیحتون .
عدم پیشنهاد رسپی های خودتون منصفانه نبود؛ رد پای تجربیات شما در کبابهای بنده همیشه مشهوده.
بازم ممنون!
خاطره ای بود به نوبه خودش ، سعی می کنم یه فندق پلو به یاد این خاطره درست و پست کنم
با پیاز هم بود عالی بشه. و اون فرنی موزی واقعا چیز جالبیه و خود من معتادش شدم. و البته حتما تایید می فرمایید که فرق آرد برنج مرغوب با آرد برنج چینی از زمین تا آسمون.
ﺩﻭﺯﻝ ﺟﺎﻥ اﺗﻔﺎﻗن ﺧﻮاﺳﺘﻢ ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﺑﺪﻡ ﺭﻭﻡ ﻧﺸﺪ. ﺧﻴﻠﻲ ﻫﻢ ﻋﺎﻟﻲ ﻣﻴﺸﻪ. ﻣﻦ ﺑﺮﻡ اﻳﻦ ﻓﺮﻧﻲ ﻣﻮﺯﻱ ﺭﻭ ﭘﻴﺪا ﻛﻨﻢ ﭼﻮﻥ ﻓﻜﺮ ﻛﻨﻢ ﺩﻭاﻱ اﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﻱ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﻪ.
خاطرهتون خیلی خوب بود! فندقپلو رو من هم دوست دارم امتحان کنم. فرنی موزی رو به هیچ عنوان از دست ندید. مخصوصا با آرد برنجی که از برنج شیربرنج درست شده.
@دوزل
عااااالی بود فرنی موزی. من قبلا از ایران آرد برنج میخریدم ولی الان حتا با این که میکسر قابل قبولی هم ندارم، به روش خانم مهناز درست میکنم و تومنی دو هزار(!) با ورژنهای ایرانیش فرق داره. اصلا فرنی دیگه هر کاریش بکنم هم آب نمیندازه.
مرد ما متاسفانه به خاطر بوی گلاب طرف فرنی نمی اومد. این فرنی موزی رو که خورد گفت بهتره یه آسیاب بخریم (برای برگزاری خط تولید آرد برنج)! در ضمن من همیشه یه سایتیشنای میزنم به کافه شمشیری.